وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادى کنان مى آمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریک مى گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقه عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (۳)؛ بنام خدا، [این] عقیقه اى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم » نقره سکه دار انفاق نمود. (۴) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن على، هفت سال در دوران جدش زندگى کرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال ۴۰ هجرى) به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگى به درجه شهادت رسید (۵) و در قبرستان «بقیع » در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم که گوشه هایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان کنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطى در تاریخ خود مى نویسد: «کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیره، سیدا حلیما، ذا سکینه و وقار و حشمه، جوادا، ممدوحا(۶)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»
البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (۷)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»
در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى شمریم .
۱- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله
از راه هاى شناخت عظمت و برترى یک انسان این است که محبوب انسان هاى برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى فهماند. بخارى از ابى بکر نقل مى کند که گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مره و ینظر الیه مره و یقول: ابنى هذا سید(۸)؛ دیدم نبى اکرم صلى الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى کرد و گاهى به حسن، و مى فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (۹)؛ هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنى کند با من دشمنى کرده است.»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى ها قرار داده شده است، چنان که دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنه و هما ریحانتى (۱۰)؛ آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»
۲- عبادت و خوف از خدا
بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى یابد .
اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (۱۱) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى کرد و جدایى از او را تلخ ترین حادثه زندگى مى دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (۱۲)؛ « بنده اى از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى دهم که محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى داند و مى فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون » (۱۳)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»
راستى بندگى چه اکسیرى است که در دسترس همگان قرار دارد، ولى اکثر مردم از آن بى خبر و نسبت به آن بى توجه اند . در حالى که تمام عزت ها، سربلندى ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .
امام مجتبى علیه السلام مى فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیره، وهیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الى عز طاعه الله (۱۴)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت خداوند رو کن.»
از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.
در ذیل به نمونه هایى در این زمینه اشاره مى شود:
الف) هنگام وضو
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى لرزید، و چهره اش زرد مى شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله (۱۵)؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مى ایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»
ب) هنگام ورود به مسجد
وقتى که در آستانه مسجد قرار مى گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى کرد و عرضه مى داشت: «الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسى ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم (۱۶)؛ خدایا میهمانت درب خانه ات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده.»
ج) در وقت نماز و در هر حال
امام صادق علیه السلام مى فرماید:« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج حج ماشیا و ربما مشى حافیا و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممر على الصراط بکى و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقه یغشى علیه منها و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنه و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنه (۱۷)؛ امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا مى آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى کرد گریه مى کرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى کرد، گریه مى کرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مى کرد، صداى حضرت بلند مى شد، تا آنجا که غش مى کرد [ و بیهوش مى افتاد]، و هر گاه براى نماز مى ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى کرد، مانند مار گزیده مى پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى کرد.»
د) بعد از نماز
در حالات آن حضرت نوشته اند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس (۱۸)؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مى شد، [باز هم بر سجاده خویش مى نشست و عبادت خدا مى کرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمى گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مى کرد.»
ه) هنگام خواندن قرآن
در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مى رسید، مى گفت: «لبیک اللهم لبیک (۱۹)؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»
و) هنگام مرگ و شهادت
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مى ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، … و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه اش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى کنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبه (۲۰)؛ به خاطر دو چیز مى گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان .»
۳- علم الهى
مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات – حتى ملائکه – دانش و بینش است . در قرآن کریم آمده است: « وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (۲۱)؛ علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات را همگى به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گویید، اسامى این ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهى، ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى نمى دانیم .»
برترین علم ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود که به آن علم « لدنى » گفته مى شود. خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام مى فرماید: « وعلمناه من لدنا علما»(۲۲)؛ «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته ایم .»
امام حسن مجتبى علیه السلام داراى چنین علمى بود . به برخى روایات در این زمینه توجه کنید:
۱- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصى که در نزد او حاضر بود مى گوید: «ومن لک بمثل هؤلاء الفتیه اولئک فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحکمه (۲۳)؛ کجا مى توانى مثل این جوان ها را پیدا کنى؟ آنان [از خاندانى هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند.»
۲- امام على علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالى که کودکى چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذریه محمد المصطفى نظیر یحیى بن زکریا « وآتیناه الحکم صبیا» (۲۴)؛ سپاس خداى را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسى را قرار داد که همچون یحیى بن زکریاست. [ که خداوند در مورد او فرمود:] به وى علم و دانش در کودکى عطا کردیم .»
۳- معاویه، به امام حسن مجتبى علیه السلام عرض کرد: شنیده ام رسول خدا مقدار خرماى درخت را مى دانست، آیا چیزى از آن علم (الهى) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین مى پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهى دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله صلى الله علیه و آله کان یخرص کیلا و انا اخرص عددا (۲۵)؛ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت خرما] را مى گفت و من عدد آن را مى گویم .» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه هاى خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است .
۴- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک مى باشد. امیرالمؤمنین على علیه السلام درباره متقین مى فرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (۲۶)؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غیر او در چشمشان کوچک مى باشد.» سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است .
بعضى مى پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است . براى این که نادرستى این پندار روشن شود به نمونه هایى از شهامت آن حضرت اشاره مى شود:
۱- به نقل برخى از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون »، «سید هاشم معروف الحسنى » و «باقر شریف قرشى »، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند. (۲۷)
همچنین به نقل از «طبرى » و «ابن اثیر»، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سى هجرى در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند. (۲۸)
ابونعیم اصفهانى مى نویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود. (۲۹)
۲- امام مجتبى علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه مى جنگید و از یاران دلاور و شجاع على علیه السلام سبقت مى گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى کرد. (۳۰)
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد. (۳۱)
او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى » ، یکى از مهره هاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مى کرد. با این حال حسن بن على علیهماالسلام متجاوز از ۹ هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت. (۳۲)
۳- آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام براى جنگ با معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب على علیه السلام و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود. (۳۳)
آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیرمؤمنان، در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازى در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پیامبر صلى الله علیه و آله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود. (۳۴)
آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبى علیه السلام فردى سخت شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است.
آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود .
۵- معاشرت و اخلاق
امام حسن مجتبى علیه السلام تجسم عالى فضایل انسانى بود. او مقتداى پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت .
«علامه مجلسى » مى نویسد: مردى از شام به تحریک معاویه به امام مجتبى علیه السلام ناسزا گفت . امام مجتبى علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن گاه به سوى او رفت، تبسمى کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر مى کنم غریب هستى و شاید در اشتباه افتاده اى . اگر به چیزى نیازى دارى، برآورده کنیم، اگر راهنمایى مى خواهى، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه اى سیرت کنیم، اگر برهنه اى لباست دهیم، و اگر نیازمندى، بى نیازت کنیم، اگر جا و مکان ندارى، مسکنت دهیم، و مى توانى تا برگشتنت میهمان ما باشى و … .
مرد شامى در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فى ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ گواهى مى دهم که تو جانشین خدا در زمین هستى، خدا بهتر مى داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولى اکنون محبوب ترین افراد در نزدم هستید. (۳۵)
۶- سخاوت و فریادرسى از محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوى و برادرى دینى، باید همواره در تامین نیازمندى هاى محرومان کوشا باشند. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارش هاى مؤکدى در این زمینه نموده اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته اى از انسان دوستى و ضعیف نوازى به شمار مى رفتند.
پیشواى دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دل هاى دردمند و نقطه امید درماندگان بود . هیچ آزرده دلى نزد آن حضرت شرح پریشانى نمى کرد، جز آن که مرهمى بر دل آزرده او مى نهاد و گاهى پیش از آن که مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف مى ساخت و اجازه نمى داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دو بار تمامى دارایى خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید. (۳۶)
در اینجا به نمونه هایى از انفاق هاى آن حضرت اشاره مى شود:
۱- روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیرى از او کمک مالى خواست، عثمان پنج درهم به وى داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى نماید . عثمان به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اشاره کرد، وى پیش آن ها رفت و درخواست کمک نمود . امام مجتبى علیه السلام فرمود: «ان المساله لا تحل الا فى احدى ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (۳۷)؛درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه اى به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهى و دینى کمرشکن داشته باشد که توان اداى آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد.» کدامیک از این موارد براى تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است .
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وى داد و به پیروى از آن حضرت، حسین بن على علیهماالسلام چهل و نه دینار به او عطا کرد.
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: تو کمک کردى ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى خواهم؟ اما حسن بن على در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند . نظیر آنها را کى مى توان یافت؟ (۳۸)
۲- ابى عتیق به دنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتى دارى؟ عرض کرد بله، از اسبت خوشم آمده است . حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید. (۳۹)
۳- کمک غیرمستقیم: همت بلند و طبع عالى حضرت مجتبى علیه السلام اجازه نمى داد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندى هاى افراد کوشش مى کرد و با تدبیرى خاص گره از مشکلات گرفتاران مى گشود .
روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى علیه السلام پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از این که فرد تهیدستى از درخانه اش ناامید برگردد شرمسار بود . از این رو فرمود: آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟ گفت: چه کارى؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است . نزد خلیفه مى روى و با سخنانى که به تو یاد مى دهم، به وى تسلیت مى گویى و از این راه به هدف خود مى رسى . گفت: چگونه تسلیت بگویم؟ فرمود: وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو «الحمد لله الذى سترها بجلوسک على قبرها ولاهتکها بجلوسها على قبرک؛ حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد .» یعنى اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر تو پیش از او از دنیا مى رفتى، دخترت پس از مرگ تو در به در مى شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود .
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد . این جمله هاى عاطفى در روان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزه اى به وى بدهند . آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن على علیهماالسلام آن را به من آموخته است . خلیفه گفت: راست مى گویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است .
پى نوشت ها:
۱- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربى)، ج ۴۴، ص ۱۳۴ و ۱۴۴ .
۲- همان، ج ۴۳، ص ۲۸۲ .
۳- هاشم معروف الحسنى، سیره الائمه الاثنى عشر، ( قم، منشورات الشریف الرضى) ج ۱، ص ۴۶۲ .
۴- همان، ص ۲۵۷ .
۵- بحار الانوار، ( پیشین)، ج ۴۴، ص ۱۳۴ .
۶ – سیوطى، تاریخ الخلفا، ( بغداد، مکتبه المثنى، ۱۳۸۳ ه . ق) ص ۱۸۹٫
۷- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲ .
۸- محمد بن اسماعیل بخارى، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربى) ج ۳، ص ۳۱ .
۹- بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۲۶۴ .
۱۰- ر . ک: بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۲ .
۱۱- ص/۳۰ و ۴۴ .
۱۲- کهف/۶۹ .
۱۳- ذاریات/۵۶ .
۱۴- بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۴، ص ۱۳۹ .
۱۵- همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹ .
۱۶- همان .
۱۷- همان، ج ۴۳، ص ۳۳۱، روایت ۱ .
۱۸- همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹ .
۱۹- همان، ص ۳۳۱ .
۲۰- همان، ج ۴۳، ص ۳۳۲ .
۲۱- بقره/۳۱- ۳۲ .
۲۲- کهف/۶۵ .
۲۳- بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۳۲- ۳۳۳، روایت ۴ .
۲۴- همان، ج ۴۳، ص ۳۲۶، حدیث ۶، و ر . ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۶ .
۲۵- همان، ج ۴۳، ص ۳۲۹، حدیث ۹٫
۲۶- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲٫
۲۷- هاشم معروف الحسنى، سیره الائمه الاثنى عشر، قم منشورات الشریف الرضى، ج ۲، ص ۱۶/ حقایق پنهان، ص ۱۱۷ .
۲۸- همان .
۲۹- اخبار اصفهان، ج ۱، ص ۴۳- ۴۷ / حقایق پنهان، ص ۱۱۷٫
۳۰- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ( قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج ۴، ص ۲۱٫
۳۱- ابن واضح، تاریخ یعقوبى، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ ه . ق)، ج ۲، ص ۱۷۰٫
۳۲- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج ۳، ص ۲۳۱٫
۳۳- نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتى، ۱۳۸۲ ه . ق)، ص ۱۱۳٫
۳۴- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م)، ج ۱۱، ص ۲۵٫
۳۵- بحار الانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۴۴، ذیل روایت ۱۶٫
۳۶- همان، ص ۳۳۹، ذیل روایت ۱۳/ تاریخ یعقوبى (پیشین)، ج ۲، ص ۲۱۵٫
۳۷- وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۷ .
۳۸- بحارالانوار، (پیشین)، ج ۴۳، ص ۳۳۳- ۳۳۲، حدیث ۴ .
۳۹- همان، ص ۳۴۴٫