امام هادی علیه السلام در مدت اقامت اجباریاش در سامرا، به ظاهر زندگی آرامی داشت، و متوکل میخواست ضمن نظارتهای کلی و تحت کنترل گرفتن، وی را در نقش یکی از درباریان درآورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بکاهد.
طبرسی مینویسد: متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد. (۱)
مسعودی مورخ مشهور نمونهای از برخوردهای امام با متوکل را اینگونه آورده است:
به متوکل گزارش دادند که در منزل امام هادی(علیهالسلام) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیانش به او وجود دارد. او دستور داد تا عدهای از سربازان و مأموران – نابهنگام و غافلگیرانه – به منزل امام هادی (علیه السلام) حمله برند. وقتی وارد خانه شدند، ایشان را در اطاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، در حالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه میکرد.
“کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بودند. هنگامی که این سؤال از آنها میشود، قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آن چهرهها هم اکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شدهاند.”
حضرت هادی(علیه السلام) را در همان حال نزد متوکل آوردند. وقتی امام هادی(علیه السلام) به مجلس متوکل وارد شد، او جام شرابی در دست داشت، متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و پیالهای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند. امام فرمود: کمتر شعر میخوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم غُلْبُ الرّجال فما تنفعهم القلل
و استُنزلوا بعد عز من معاقلهم فأودِعوا حُفَراً یا بئس ما نزلوا
ناداهُم صارخ من بعد ما قبروا أین الأساور والتّیجان و الحُلَل
أین الوجوه التی کانت منعّمه من دونها تضرب الأستار و الکلل
فاصفح القبر عنهم حین سائلهم تلک الوجوه علیها الدود تنتقل
قد طال ما أکلوا دهراً و قد شربوا و أصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
و طالما عمرّوا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
و طالما کنزوا الاموال و ادّخروا فخلّفوها علی الأعدأ و ارتحلوا
أضحَتْ منازلهم قفرا معطّله و ساکنوها إلی الأجداث قد رحلوا
“بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید.”
“از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند.”
“پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانک زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاجها، و کجاست آن زر و زیورها.”
“کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بودند.”
” هنگامی که این سؤال از آنها میشود، قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آن چهرهها هم اکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شدهاند.”
“عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرمها شدهاند.”
“چه بسیار کاخها ساختند که آنها را در برگیرد، ولی سرانجام آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و در گذشتند.”
“چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند.”
“عاقبت نشیمنگاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخها به سوی قبرهایشان شتافتند.”
امام هادی(علیهالسلام) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوکل از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانهاش بازگردانند. (۲)
عمل ناپسند دیگری که متوکل انجام داد این بود که امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباسهای فاخر بپوشند و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل – که سوار بر اسب حرکت میکرد – پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود، “فتح بن خاقان” وزیر کینهتوز وی بود که او نیز مانند متوکل سواره میرفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود که آن حضرت به خواندن “دعأ المظلوم علی الظالم” توسل جست.(۳)
متوکل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است که از این طریق بهتر میتوانست آن حضرت را – که امام شیعیان و پیشوای پاکمردان بود – تحقیر کرده و از دیدهها بیندازد و پیروان او را از اطراف ایشان پراکنده سازد، چنان که متوکل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته که بتواند او را در بزم شراب حاضر کند.(۴)
امام هادی علیه السلام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود که همگان در مقابل ایشان فروتنی نشان میدادند و ناخواسته در برابرش تواضع کرده و برایش احترام ویژهای قائل بودند. (۵)
متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. ابن ارومه میگوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم. دیدم متوکل امام هادی(علیهالسلام) را به دست سعید حاجب سپرده و میخواهد به قتل رساند؛ اما متوکل دو روز بعد – همانگونه که امام پیشگویی کرده بود – شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در خانهاش – در حالی که در بستر خود آرمیده بود – به قتل رسید. بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت.(۶)
سرانجام امام هادی علیه السلام پس از تحمل مرارتهای بسیار برای حفظ و ترویج اسلام ناب در سوم رجب سال ۲۵۴ هجری به شهادت رسید.
مرقد مطهر این امام همام در سامراء کنار فرزندشان امام حسن عسکری علیه السلام مامن شیعیان و عاشقانشان میباشد.
پینوشتها:
۱- اعلام الوری، ص ۴۳۸٫
۲- مروج الذهب، ج ۴، ص۱۱٫
۳- مسندالامام الهادی(علیهالسلام)، صص ۱۹۱-۱۸۶٫
۴- کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۸۱٫
۵- همان، ج ۲، ص ۳۹۸٫
۶- همان، ج ۲، ص ۳۹۴
برگرفته از تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام،باقر شریف قرشی.