امام علی (ع) یک انسان کامل و فرزانه است. او این فرزانگی را در مکتب پیامبر(ص) آموخته بود. و به خوبی
میدانست که وجود پیامبر اکرم(ص) برای همه جهانیان رحمت و آرامش است. امام(ع) خطر فاصله گرفتن از
ارزشهای دینی و انسانی را کاملا درک میکرد و از این رخداد انحرافی و ارتجاعی بهعنوان یک مسئله اسفبار
یاد میکرد.
دینی دارند و یا با تو پیوند انسانی دارند.» (۱۶) از این سخن تاریخی، جز توسعه حقوقی چیز دیگری به دست
میآید؟
امام (ع) ضمن نصیحت خیرخواهانه به خلفای پیشین، بر بسیاری از شیوهها و عملکردهای آنانانتقاد میکرد
که بارها به نقش راهگشایانه ایشان در مسائل و پدیدههای اجتماعی اشاره شده است.
این است که امام (ع) در شورای ایجاد شده توسط عمر هنگامی که رئیس شورا، عبدالرحمن عوف، مسلمان
اشرافی و سرمایهدار معروف، دست علی را به پیشنهاد و بیعت بر خلافت میگیرد -که من برکتاب خدا و
سنت رسول و رویه شیخین با تو بیعت میکنم- امام(ع) در پاسخ بیدرنگ میفرمایند: بر کتاب و سنت آری،
اما بر رویه شیخین نه، من از خودم رویهای دارم (۱)
ابناثیر در کتاب «الکامل» این جریان را این گونه نقل میکند:
«… سعدابن وقاص گفت: ای عبدالرحمن! پیش از آن که مردم گرفتار آشوب شوند کار را یکسره کن. عبدالرحمن گفت: من خود نیک نگریستم و با فرزانگان به رایزنی پرداختم. ای گروه ششگانه! راهی برخود
باز بگذارید. سپس علی را فرا خواند و به وی گفت: پیمان و پیوند خدا به گردنت باد که بی چون و چرا نبشته
خداوند و شیوه رفتار پیامبر (ص) او را به کار بندی و راه دو جانشین وی را پیش گیری. علیگفت: امیدوارم که
چنین و به اندازه دانش و تاب و توان خویش کار کنم. علی (ع) راه دو جانشین یعنی ابوبکر و عمر خطّاب را از
گفته خود فرو افکند.» (۱۴)
امام (ع) در حکومت، به انسانیت و حرمت نهادن به آن میاندیشید. همان چیزی که در عهد پیامبر(ص) تقریبأ به شکل یک فرهنگ رخ نموده بود و انسانها میتوانستند در سایه امن نظام نبوی با آسایش و برخورداری کامل از حقوق همهجانبه، زندگی کنند. از این رو حتی ضایع شدن حقوقشهروندی یک غیرمسلمان در حکومت علوی، سینه علی(ع)را تنگ میساخت و فریاد او را برمیافروخت. به عنوان نمونه، وقتی امام (ع) با پیرمرد نابینایی که مشغول گدایی بود مواجه شده و از اطرافیان در مورد وی سؤال میکند، آنها در پاسخ میگویند که این مرد نصرانی است; امام( ع) به ایشان خشمگینانه میفرماید:
«او را به کار واداشتید تا این که پیر و از کار افتاده شد و از حقوق زندگی او را محروم ساختید.»(۱۵)
از منظر امام (ع( هر انسانی که در جامعه اسلامی زندگی میکند، دارای حقوقی است که میبایست از آن بهرهمند شود و این یک اصل مهم و پایهای در مناسبات حقوقی حکومت اسلامی شمرده میشود. بر همین اساس
امام به هنگام اعزام مالک اشتر نخعی به عنوان استاندار مصر، این اصل را یادآور میشود که:
«ای مالک آنگاه که در دیار مصر مستقر شدی و مسئولیت اداره آن جا را بر عهده گرفتی مبادا که مانند حیوان
درندهخو، خوردن آنان را غنیمت شمری! چرا که آن مردمان دو گروهاند: یا برادر دینی تو هستند و با تو رابطه
دینی دارند و یا با تو پیوند انسانی دارند.» (۱۶) از این سخن تاریخی، جز توسعه حقوقی چیز دیگری به دست
میآید؟.
امام (ع) با تجربهای که از دورانهای پیشین داشت و خود شاهد حقکُشیها و محروم شدن مردم ازحقوق
انسانی بود، خوب میدانست که این مردمان چه میخواهند و راز این همه ناهنجاریهایاجتماعی چیست؟
لذا همواره به همه کارگزاران درباره حقوق مردم سفارش میکرد که جانب عامه مردم را نگه دارند و برای هیچ
طبقهای امتیاز جداگانهای باز نکنند; همه انسانها را در اعطاء حقوق به تساوی بنگرند ومسئولیتی را که به
آنها سپرده شده، امانتی بدانند که از سوی خداوند همواره در نگهداری از آن، درکمند نظارت او قرار دارند.
امام(ع) در نامهای به کارگزار خود در آذربایجان مینویسد: «هرگز گمان نکن حکومتی که به تو سپرده شده، یک شکار است که به چنگ آوردهای; بلکه در واقع، امانتی میباشد که بر عهدهات نهاده شده و ما فوق تو، از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را میخواهد. تو را نرسد که با استبداد و دلخواه، در میان مردم رفتار کنی.»(۱۷)
سخنان امام (ع) حاکی از آن است که در گذشته و در دوران خلیفه سوم، حقوق عمومی و مردمی بههیچ
انگاشته میشد لذا بایستی توجه داشت که از زمان فتوحات اسلامی، برخورد با ملل مغلوب ازمسائل جدید و
اساسی بود. در زمان خلیفه دوم و سوم به این مهم توجهی مبذول نمیشد، بلکهسیاستها تا حدود زیادی
صِبغه و رنگ عربی داشت. در چنین شرایطی است که در عهد امام (ع) حتی قبائل عربی حاضر نمیشدند که
به مسلمانان غیرعرب زن بدهند و منزلت خویش را بالاتر از آنمیدانستند تا حدی که حتی با تذکر و هشدار
امام(ع)، آنان از روش و شیوه خویش دست برنداشتند.
امام(ع) به شدت با ناسیونالیسم و ملیگرایی و نژادپرستی عربی مخالفت میکرد و برای همگانحقوق مساوی
قائل بود. چرا که او خود، قرآن ناطق بود و از همه کس به فهم و درک قرآن نزدیکتر بود. مبنای عمل ایشان
قرآن بود که میفرماید: «اِنّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقاکُم»
مدائنی از فُضَیل بن جعد نقل میکند: «اساسیترین دلیل در کوتاهی قبایل عرب از حمایت علی(ع) مسأله مال و ثروت بود. چون سیاست حضرت آن بود که اشراف و قبایل عرب را برتری نمیداد. عرب را بر عجم افضل نمیانگاشت و با سران و پیشوایان قبایل راه مداهنه و مماشات (ساخت و پاخت)راتعقیب نمینمود.»(۱۸)
امام(ع) در فضایی اینگونه رفتار میکرد که امتیازخواهی افراد و قبائل، جزئی از فرهنگ عمده آنها بود و
طبیعی بود که اندیشه امام(ع) برای بسیاری گران میآمد; اما با این همه، برای تغییر ساختارفرهنگی و تبدیل
آن به یک فرهنگ انسانی به تمام معنی، ابداً عقب نشینی نمیکرد.
برگرفته از سایت WWW.IRIB.COM