حضرت خدمتکارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا برای او پهن کن و ملحفه مرا که زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفکن و بالش مرا هم زیر سر او بگذار.» با خود گفتم: کیست که این اندازه مقام و منزلتی که نصیب من شده، نصیبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامی به من عطا فرموده که به احدی از اصحاب و شیعیان ما عطا نکرده است، مرکب خود را برایم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هیچ یک از اصحاب ما را نصیبی این چنین نشده است. احمد ادامه میدهد: من نشسته بودم و این خیالات را در دل میگذراندم که ناگهان امام(ع) فرمودند: ای احمد! امیرمومنان علی(ع) وقتی صعصعه بن صوحان مریض بود به عیادت او رفت و صعصعه این را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر میکرد، پس تو این کار را نکن و از برای خدا تواضع و کوچکی کن، سپس آن حضرت بر دست خویش تکیه کردند و از جا برخاستند.
رعایت حال میزبان
یکی از اصول کلی آداب میهمانی عدم تکلف برای میزبان و رعایت حال اوست. در این زمینه امام رضا علیه السلام میفرماید: مردی، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به خانه خود دعوت کرد، حضرت فرمود: میآیم در صورتی که سه کار را به عهده بگیری و بپذیری. پرسید: آن سه کار چیست؟ فرمود: از خارج منزل چیزی برایم نیاوری، در منزل چیزی از من پنهان نکنی و بر خانواده خود تنگ نگیری و سهم خوراک آنان را کم نکنی. او قبول کرد علی(علیه السلام) هم دعوتش را پذیرفت.(۱)
پذیرایی از میهمان
در روایات و احادیث هم مکرراً به امر اطعام و میهمانداری سفارش شده است.
این مسئله در سیره و رفتار امام رضا(ع) به گونه جالب توجهی اتفاق افتاده و آن حضرت با سیره عملی خود به اهمیت پذیرایی از مهمان اشاره کرده است.
ابوهاشم جعفری گوید: در مجلس امام رضا علیه السلام نشسته بودم که بسیار تشنه شدم اما هیبت امام مانع شد که در مجلس و حضور آن بزرگوار آب درخواست نمایم. خود حضرت آبی طلبید و یک جرعه از آن نوشید. آن گاه فرمود:
ای ابوهاشم! بنوش. که آب خنک و گوارایی است و من هم نوشیدم.
پس از مدتی بار دیگر تشنه شدم. حضرت نگاهی به خدمت کار کرد و فرمود:
شربتی از آب خاکه قند سویق را تر کن، آن گاه شکر بر آن بپاش، سپس فرمود:
ای اباهاشم، بنوش! زیرا این تشنگی را برطرف می سازد. (۲)
در این روایت نکاتی قابل توجه است.
یکی از آنها عبارت است از این که نشان دهندهی علم غیب و کرامت حضرت رضا علیه السلام که از حالت درونی افراد باخبر می باشد. دیگر این که آن حضرت به فکر مهمان و برطرف کردن حاجت اوست. هم چنین بیانگر تواضع آن حضرت است که تا این اندازه در پذیرایی مهمان اهتمام میورزد.
میهمان نوازی
روزی امام رضا(علیه السلام) میهمانی را دعوت کرد و با احترام، مهمان خود را به داخل خانه آورد. پس از پذیرایی، با هم به گفت وگو پرداختند. در میان سخن آنان، باد چراغ را خاموش کرد. مهمان بی درنگ از جای خود برخاست که آن را روشن کند، ولی امام دست او را گرفت و نشانید و مانع شد که او از جایش بلند شود. سپس خود برخاست و چراغ را روشن کرد و دوباره کنار او نشست و برای این که مهمان ناراحت نشود با لبخندی به او فرمود: ما خاندانی هستیم که دوست نداریم مهمان خود را به کار بگیریم و او را به زحمت بیندازیم.(۳)
رعایت سادگی در پذیرایی
یکی از جلوههای مردم دوستی امام رضا علیه السلام این بود که سعی میکرد هرگز تنها غذا نخورد. بلکه همگان را به خوردن غذا فرا میخواند.
مردی از اهل بلخ روایت کند که: من در سفر خراسان، همراه حضرت رضا علیه السلام بودم. روزی سفرهی غذا طلبید. همهی غلامان از سیاه و سفید را کنار سفره جمع کرد. عرض کردم: فدایت شوم مناسبتر بود که سفرهی اینها را جداگانه بیندازید. در پاسخ فرمود: ساکت باش! همانا خدای همهی ما یکی است، مادر ما یکی است، پدر ما یکی است و پاداش هر کسی بستگی به کردار او دارد. (۴)
پذیرایی در واپسین لحظات
یاسر خادم میگوید: در روزی که امام رضا علیه السلام مسموم شده بود و در همان روز درگذشت، پس از این که نماز ظهر را گزارد به من گفت: ای یاسر، مردم (اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران) چیزی خوردند؟
گفتم: آقای من چه کسی می تواند غذا بخورد، با این که شما در چنین حالتی هستید.
در این هنگام امام راست نشست و فرمود: سفره را بیاورید، و همگان را بر سر سفره فراخواند و کسی را فروگزار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار داد. هنگامی که همگان غذا خوردند امام بیهوش افتاد. (۵)
حق میهمان
اسلام در گرامی داشتن مهمان بسیار موشکاف است تا آنجا که در تعالیم حیات بخشش آمده است که وقتی مهمان وارد میشود، به او کمک کنید، اما برای رفتن از منزل به او کمک نکنید، مبادا تصور کند که مایل به رفتن او هستید.
در حدیثی دیگر عبدالله بن مهران گوید: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی گفت: خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم. صفوان بن یحیی و محمد بن سنان هم با من بودند. مدتی در خدمت آن جناب نشستیم. آن گاه حرکت کردیم. امام فرمود: ای احمد شما بنشین. من هم بار دیگر نشستم. آن حضرت با من شروع به سخن کرد. من مسایلی از آن جناب پرسیدم و آن حضرت پاسخ می گفت تا این که مدتی از شب گذشت.
هنگامی که تصمیم گرفتم از منزلش بیرون شوم فرمود: ای احمد! میروی یا میمانی؟
عرض کردم: قربانت گردم هرگونه اراده فرمایی عمل خواهم کرد.
فرمود: در این جا بمان. اکنون همهی مردم خوابیدهاند و پاسبانان در شهر گردش میکنند.
حضرت برخواست و به اطاق دیگری رفت. من هنگامی که دیدم امام از اطاق بیرون شد، سجدهی شکر به جا آوردم و گفتم: حجت خداوند برای من ارزش قایل شده و مرا از میان دوستان انتخاب کرده و در منزل خود نگاه داشت.
هنوز در سجده ی شکر بودم که دیدم با صدای پای خود مرا متوجه ساخت و من برخاستم. دست مرا گرفت و فشار داد و سپس فرمود: ای احمد! علی علیه السلام به دیدن صعصه بن صوحان رفت. هنگامی که از منزل او بیرون میشد فرمود: ای صعصعه! به برادرانت افتخار نکن که من به عیادت تو آمدهام. اینک از خدا بترس و متوجه اعمال خود باش.(۶)
پی نوشتها:
۱٫ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۴۵۱
۲٫ بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ی ۴۸
۳٫ بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ی ۱۰۲ ، اعیان الشیعه جلد ۲ صفحه ی ۱۵ ، کافی جلد ۶ صفحه ی ۲۸۳
۴٫ اصول کافی جلد ۴ صفحه ی ۲۳ ؛ بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ی ۹۱ ؛ عیون اخبارالرضا جلد ۲ صفحه ی ۱۸۴ ؛ محاسن برقی صفحه ی ۳۹۲
۵٫ بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ی ۲۹۹ ؛ عیون اخبار الرضا جلد ۲ صفحه ی ۲۴۱ ؛ انوار البهیه صفحه ی ۱۱۷
۶٫ قرب الاسناد صفحه ی ۲۲۲ ، الخرائج و الجرائح صفحه ی ۲۳۷ ، عیون اخبارالرضا علیه السلام جلد ۲ صفحه ی ۲۱۲ ، معجم رجال الحدیث جلد ۲ صفحه ی ۲۳۷ و بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ی ۳۶ حدیث ۱۸