معقولیت آزادی و آزادی معقول
از پدیده های بسیار ارزشمند اجتماعی که همگام با انقلاب اسلامی در ایران متولد شد می توان ” پدیده “آزادی” را نام برد . این مقوله نو ظهور به لحاظ ضرورت اجتماعی اش توانست خیلی سریع و در کمترین زمان ممکن جایگاه ویژه قانونی اش را در نظام اسلامی ما پیدا کند و تا کنون که دهه سوم انقلاب را پشت سر می نهیم به عنوان یکی از شیرین ترین ثمرات این شجره طیبه ، مورد توجه همه کسانی که آن روزگار تاریک و دهشت انگیز استبداد را درک و طعم تلخ آنرا با تمام وجودشان حس کرده اند ، بوده و هست .
اما آنچه امروز به اسم دفاع از آزادی ، آنهم در حجم بسیار وسیع از شعار و تبلیغات شاهد آن هستیم ، آنرا به صورت یک آرزوی دیرینه تحقق نیافته و یا لااقل دستاوردی از دست رفته تبدیل کرده است. ما قضاوت اینکه آیا جامعه اسلامی ما از آزادی معقول و درخور شأن خود برخوردار است یا خیر را به وجدان های بیدار وا می نهیم و البته با کمال خوشبینی هم اعتراف می کنیم که احدی از منادیان آزادی بر انکار این واقعیت روشن گردن نمی نهد.
این مقاله ضمن اینکه دفاع از آزادی را فراتر از یک وظیفه جناحی دانسته و آن را از انحصار گروهی خاص خارج می داند ، در صدد است از یک زاویه ای فراخ تر از آنچه که امروز ممکن است به مقوله ی آزادی نگریسته شود ، به آن بنگرد و با همان شفافیتی که در متون دینی ما منعکس گردیده است ، آنرا بررسی نماید.
حوزه های سه گانه آزادی
آزادی به معنای دقیق کلمه ، مقوله ایست که در ارتباط با انسان معنا می یابد و سه حوزه فکر و اندیشه ، قلم و بیان و نیز رفتار و عمل انسان را در بر می گیرد .
آزادی در حوزه ی اندیشه :
شاید آزادی در میدان اندیشه کمی عجیب به نظر آید ، زیرا اندیشه منطقه ی نفوذ قهری دیگران و موضوع زور و تعدی نیست . میدان اندیشه ذهن آدمی است و ذهن آدمی هم در سیطره نفس اوست ، پس آزادی اندیشه یا استبداد اندیشه اساسا امری نا مفهوم و بی معناست . اما واقعیت این است که اندیشه بشر نیز می تواند میدان تاخت و تاز عواملی قرار گیرد که آزادی او را به مخاطره بیافکند . مقدمات نا صحیح، اطلاعات غلط ، حجم زیاد و گسترده تبلیغات (بمباران تبلیغاتی) و …. از جمله متغیرهایی هستند که می توانند آزادی اندیشه و تفکر را از انسان سلب کنند و آنرا تحت تأثیر خود قرار دهند . پس ، آزادی اندیشه یعنی رها کردن ذهن از فشار عواملی که موجبات جبر فکری را فراهم می آورد .
اندیشه های متأثر از عوامل فشار نمی تواند به عنوان یک فکر آزاد ، تلقی شود . در اسلام عقیده ای ارزشمند است که محصول اندیشه آزاد باشد و بر مبنای فکر و تفکر و تعقل صحیح شکل گرفته باشد ، حاصل این تعقل هر چه که باشد از آنجا که منبعث از یک کاوش عقلانی است قابل احترام است و برای صاحبش ملاک عمل خواهد بود .
از گسترده ترین و زیبا ترین حوزه های آزادی در اسلام همین آزادی اندیشه است و دو حوزه دیگر بطوری ملموس متأثر از این حوزه اصیل اند . چرا که گفتار و رفتار آدمی تجلی و ظهور فکر و اندیشه اوست ، با اندکی تأمل در آیات قرآن به این حقیقت می رسیم که نه تنها در اسلام بلکه در سایر ادیان الهی نیز این نکته مورد توجه خاص انبیاء بوده است . تمام هدف و تلاش انبیاء الهی ، ایجاد یک بستر مناسب برای رشد و تعالی عقلی و روحی انسانها بوده است تا با استضائه از این نور معنوی بتوانند راه رشد و کمال را از باطل تمیز دهند . ” و ما علی الرسول الا البلاغ المبین “[۱]
هیچ پیامبری در هیچ عصری از اعصار ، درصدد تحمیل اندیشه خود به دیگران نبوده است . ” و ما انت علیهم بجبار “[۲] و حق چنین کاری را نیز از سوی هیچکس و هیچ مرجعی نداشته است و ما انت علیهم بوکیل “[۳]
با توجه به این آیات و ده ها آیه دیگر که صراحت و دلالت شان دست کمی از این آیات ندارد باید اذعان کرد که آزادی اندیشه محدود به حدی ( باید و نباید الزام آور ) نیست ، هر کسی آزاد است و این حق را دارد که هر گونه میخواهد بیندیشد ، اما این اندیشه تا چه حد متعالی و نجات بخش است مربوط می شود به صحت و استحکام نوع داده هائی که در ذهن ، مبنای یک استدلال و تحلیل عقلی قرار می گیرد .
به نظر ما اندیشه متعالی اندیشه ایست که اولاً : بر بنیاد مقدمات محکم و متقن عقلی استوار باشد و ثانیاً : از مشرب زلال وحی اشراب شود. اگر چه میتوان پذیرفت که اگر گزاره های صحیح به عقل داده شود نتیجه اش جز آنچه مطلوب شرع است نخواهد بود. بنابراین اگر فکر را فرآیند حرکت منظم و هدفمند برای کشف واقعیت ها و مجهولات بدانیم ضرورت آزادی برای آن یک حکم اجتناب ناپذیر است .
سؤال مهم و اساسی در اینجا این است که اگر گفتیم هر کسی آزاد است که هر گونه بیندیشد آیا از آن می توان نتیجه گرفت که پس آزاد است که هر آنچه می اندیشد بازگوید؟
پاسخ این سؤال ، محور دوم بحث ما یعنی قلمرو آزادی در حوزه قلم و بیان را تشکیل می دهد .
حوزه ی قلم و بیان
این حوزه به اقتضاء حکم عقل و آنچه از شرع مقدس استفاده می شود از محدودیت هایی برخوردار است و آن گشایشی که در میدان اندیشه با آن مواجه بودیم در این میدان ، با آن وسعت ، نامعقول به نظر می رسد . دلیل آن واضح است نوع تفکر و محتوای اندیشه بشر هر چه که باشد تا آن هنگام که در ظرف ذهن جای دارد احتمال هیچ گونه مفسده ، تعارض یا برخورد ، در آن دیده نمی شود اما همینکه از محدوده ی ذهن بر بستر فرهنگ و افکار عمومی جامعه جریان یافت ، میدانی از تعارض و تضاد ایجاد کرده و جریان آرام و صحیح تفکر در جامعه را دچار تلاطم می سازد .
اصل برخورد و تلاقی افکار ، گر چه ممکن است مبدأ عزیمت یک فکر یا فرهنگ بسوی تعالی و رشد باشد اما این امر ایجاب نمی کند که زبان و قلم در ارائه مطالب ولو موهن و بی پایه و اساس ، کاملاً آزاد باشد . از نظر گاه اسلام بیان و قلم دارای محدودیت هایی است و احدی مجاز نیست که در پوشش آزادی از این حدود فراتر رود.
ما برای پرهیز از درازگوئی به برخی از مهمترین این اصول اشاره می کنیم و از تفصیل آن در می گذریم .
اصل اول : احترام به شخصیت مؤمن .
اصل احترام به شخصیت مؤمن بلکه انسان از مهمترین و جامع ترین اصول اخلاقی – اجتماعی اسلام بشمار می رود و ابواب وسیعی از کتب روایی ما و بسیاری از آیات اخلاقی قرآن به این مهم اختصاص یافته است و بخش قابل توجهی از تحریم ها در بعد مسائل اخلاقی مربوط به همین اصل اساسی است .
اسلام برای ایجاد امنیت عرضی ” حد قذف ” تشریع کرده و به حاکم شرع این امکان را داده است که برای صیانت و پاسداری از شخصیت و آبروی هر انسانی بویژه شخص مؤمن ، در مواردی که شخصیت وی دستخوش بی حرمتی، هتاکی و اهانت گردیده است ، از احکام تعزیری برای استیفاء حقوق از دست رفته ی مظلوم استفاده نماید . در سوره نساء در آیه ۱۴۷ میخوانیم : ” لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم ” خداوند دوست ندارد کسی را که با سخنان خود بدی های دیگران را فاش می سازد، مگر کسی که ظلمی به او رسیده باشد .
اصل دوم ، اجتناب از شایعه و مطالب مشکوک
در موارد متعددی از قرآن به این نکته بر می خوریم که ملاک در قضاوت ها باید علم و یقین باشد و بس ، انسان باید از بیان و یا قضاوت درباره مطالب ظنی و غیر یقینی بطور جدی پرهیز کند . قرآن صراحتاً اعلام می کند که : ” ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفوآد کل اولئک کان عنه مسؤولا ” هرگز از آنچه که بدان علم و اطمینان نداری پیروی مکن که در پیشگاه خدا چشم و گوش و دلها همه مسئولند) [۴]
در حدیثی مأثور از پیامبر گرامی اسلام (ص) می بینیم که نقل و انتشار مطالبی که انسان نسبت به صحت و سقم آن بی اطلاع است در حد کذب و گوینده ی آن دروغگو معرفی شده است “حسبک من الکذب ان تحدث بکل ما سمعت ” [۵] دروغگوئی تو را همین بس که هرآنچه شنیده ای بازگوئی .
با توجه به این اصل ، قلم و بیان در ارائه مطالبی که به صحت و درستی آنها علم و آگاهی لازم را ندارند مجاز به نقل و انتشار آنها نیستند .
اصل سوم ، احترام به مقدسات ملل و مذاهب
این اصل از جمله اصول بسیار مهم و محوری در رابطه با تعامل افراد جامعه ، بویژه رعایت حقوق اقلیت ها به شمارمی رود که باید مورد توجه عموم افراد جامعه خصوصا صاحبان قلم و بیان قرار گیرد . قرآن در یک دستور صریح و روشن می فرماید :
” لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فسیبوا الله عدوا بغیر العلم ” [۶] “معبود کسانی را که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند.”
با توجه به اینکه شأن نزول آیه درباره ناسزا گویی برخی از مسلمانان به بت های مشرکین است ، مع الوصف می بینیم قرآن صریحاً از این عمل نهی کرده و با تکیه بر منطق و استدلال ، مسلمانان را به رعایت اصول ادب و عفت در بیان حتی در برابر خرافی ترین و بدترین ادیان دعوت می کند و تأکید می نماید که این روش برخورد نه تنها آنها را از این عقاید خرافی دور نمی سازد ، بلکه به دلیل تعصب شدیدی که نسبت به اعتقادات خود دارند در یک اقدام تلافی جویانه به مقدسات شما نیز خواهند تاخت .
این از نقطه های افتخارآمیز اسلام در روابط اجتماعی است که ضمن قائل شدن آزادی برای هر انسان بعنوان یک حق مسلم و حیاتی ، هرگز تعرض و تعدی به حقوق دیگران و جامعه را روا نمی دارد و همواره بر روش معقول و منطقی و بیان محکم و مستدل تکیه می نماید و البته به نظر می رسد که هر انسان برخوردار از منطق قوی به لزوم رعایت چنین مرز معقولی اذعان داشته باشد مع الوصف و در نهایت تأسف در سال های اخیر ما شاهد هجمه های زیادی در محافل خاص و عام و مطبوعات کشور علیه باورها و اعتقادات دینی مردم بوده و هستیم .
برخی از نویسندگان و گویندگان در پوشش آزادی قلم و بیان و در قالب بحث های بظاهرعلمی و نقد های به اصطلاح عالمانه ، حرمت قلم را پاس نداشتند و با فرو نهادن ابتدائی ترین اصول آداب و نزاکت به اعتقادات اصیل و مبانی دینی مردم مسلمان ما تاختند تا شاید به زعم خود رسالت فرهنگی خویش را به انجام رسانند !
طرح مسئله جدایی دین از سیاست که در روزهای نخست با رنگ و بوی علمی شروع شد پس از چندی ، جای خود را به تاخت و تاز به حریم ولایت فقیه و ایجاد شبهه های گوناگون در آن داد و به دنبال آن ، شبهاتی در مشروعیت نظام ولائی ، هجوم بیش از پیش به نظام روحانیت شیعی ، به استهزا گرفتن میراث ارزشمند علمی و دینی آن ، قرار دادن نظام در مقابل خواست و اراده مردم و تعریف و تمجید زائد الوصف از حکومت دمکراتیک بعنوان تنها نظام حافظ منافع شهروندان بجای حکومت مبتنی براصل ولایت فقیه مطرح شد .
آنچه از نظر گذشت یک فهرست اجمالی از مباحثی است که از طریق جرائد و مطبوعات و یا سخنرانی ها به جامعه فرهنگی ما عرضه شد که هر انسان عاقلی با اندکی تأمل به جهت مند بودن این حرکت ضد فرهنگی اذعان می کند، حرکتی که نقطه ی پایانش مسخ باور های اصیل دینی و سلب هویت اسلامی و مردمی از نظام است .
طرح سؤال به منظور دستیابی به واقعیت ها و روشن شدن ابهامات ، امری بسیار مطلوب و پسندیده است اما باید توجه داشت که این امر باید به دور از هر گونه شائبه مفسده جوئی ، و با رعایت کامل حقوق و ضوابط مطبوعاتی کشور و احترام به مقدسات جامعه ، آنهم در بستری کاملاً مناسب انجام پذیرد . اما اگر کسی بخواهد با ایجاد مفسده و زیر پا گذاشتن قوانین و مرزها، فضای فرهنگی جامعه را مسموم و آنرا در جهتی که خلاف مقتضیات هویت دینی و اسلامی ماست سوق دهد ، حق ادامه حیات در فضای فرهنگی جامعه را ندارد .
خداوند در قرآن به مشرکین هشدار می دهد تا زمانی که به پیمان خود با حکومت پیامبر (ص) پای بند باشند و درصدد ایجاد فتنه و توطئه بر نیایند حق حیات دارند ، اما در صورت نقض پیمان و فتنه انگیزی ، آزادی بیان و قلم که سهل است ، آزادی حیات که از حقوق طبیعی و مسلم هر انسانی است از آنان سلب می گردد : ” و إن نکثوا ایمانهم من بعدهم و طعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر ” [۷] ” اگسر پیمان خود را نقض کنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند با پیشوایان کفر پیکار کنید “.
از این آیه به خوبی استفاده میشود ، کسانی که با ایجاد شک و شبهه در مسلّمات دینی و با انتشار مطالب بی اساس و موهن خود ، حیات معنوی جامعه هدف گرفته اند ، کمترین حق حکومت اسلامی ، سلب آزادی از آنان در حوزه قلم و بیان است . چرا که آن در حقیقت ، آزادی توطئه است نه آزادی بیان .
محدودیتی که در حوزه ی قلم و بیان بدان اشاره شد ، فقط گوینده را شامل نمی شود بلکه شنونده را نیز در بر می گیرد . بدین معنا که هر کسی حق ندارد به هر سخنی گوش فرا دهد و یا هر کتاب و نوشته ای را بخواند ، گوش سپردن به مباحث شبهه آمیز برای مردمی که از توان لازم برای تحلیل مسائل برخوردار نیستند و تشخیص صحت و سقم آنها ، خارج از حوزه درک و تخصص آنهاست ، ثمره ای جر گمراهی و انحطاط ندارد . مگر آنانکه به درجه ای از رشد و کمال عقلی و علمی نائل شده باشند تا بتوانند بدون گرفتار آمدن در بند مغالطات ، همه سخنان را بشنوند و بهترین آنها را برگزینند .
مرحوم کلینی در کافی روایتی از امام محمد باقر (ع) نقل می کند که در آن روایت استماع و گوش فرا دادن به سخن گویندگان از مظاهر عبادت به شمار رفته است : ” من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق ینطق عن الله فقد عبدالله و ان کان ینطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس ” [۸] . ” کسی که به سخن گوینده ای گوش بسپارد، همانا او را عبادت کرده است . پس اگر آن گوینده از خدا بگوید ،شنونده خدا را عبادت کرده است و اگر آن گوینده از زبان ابلیس می گوید همانا ابلیس را پرستیده است .
این جمله کوتاه بیانگر تأثیر ژرفی است که میتواند گوینده یا نویسنده در مخاطب خود داشته باشد . بویژه آنجا که گوینده دو عنصر فصاحت و مغلطه را در هم آمیزد و آن را به خورد مستمع دهد .
اگر از نظر اسلام گوش سپردن به سخنی حد و مرز دارد و هر کسی آزاد نیست به هر سخنی گوش سپارد . آیا معقول است کسی بیندیشد که قلم و بیان در ارائه اندیشه ها مطلقاً آزاد و عنان گسیخته است . اینها بخشی از حدودی بود در ارتباط با قلم و بیان ، که به آنها اشاره شد.
حوزه عمل و رفتار
اما بخش دیگری از آزادی به نوع سلوک و رفتار آدمی مربوط می شود . در این حوزه نیز ما با محدودیت معقول و قابل توجهی رو به رو هستیم ، بویژه در یک جامعه ارزشی و دارای ریشه های اعتقادی این محدودیت ابعاد وسیعتر و جدی تری بخود می گیرد .
آزادی عمل در جوامع غیر دینی آنجا محدود می شود که شخصی ، منافع اش با جامعه و یا گروه خاصی از افراد جامعه همخوانی نداشته باشد و عمده توجه بشر به مسئله ی قانون گذاری نیز محدود کردن او از تعدی و دست اندازی همین امر بوده است ، یعنی بریدن سلطه بی قید و شرط انسان بر منافع دیگران و جلوگیری از خودکامگی او که منشاء بسیاری از تضادها ، تنش ها و هرج و مرج هاست . بنابراین قانون بدلیل ماهیت تحدید کننده اش آزادی انسان را در حوزه ی عمل با محدودیّتی جدی مواجه می سازد .
این محدودیت در جوامع دینی شکل دیگری به خود می گیرد. در جوامع دینی ، قانون در حقیقت ، ” شرع ” و قانون گذار ” شارع مقدس” است. در اموری که شارع صریحاً قانونی را جعل کرده باشد ، همان مبنای عمل قرار می گیرد ، در غیر این صورت قوانینی مشروعیت دارند که با شرع مقدس مطابقت داشته باشد .
بر مبنای این سخن ، مرز آزادی عدم تعارض اراده ی بشر با خواست و اراده خداست ، ضمن اینکه اصول کلی عقلی همانند حسن عدالت و یا تقدم مصالح جامعه بر مصلحت شخص و . . . که مبنای قوانین عقلای عالم نیز است در متن اراده ی تشریعی خداوند وجود دارد .
اینک با الهام از آیات قرآن که اصلی ترین منبع قانون گذاری ماست ، به یکی از مهمترین مصادیق حدود الهی در ارتباط با آزادی عمل یعنی عفت عمومی جامعه اشاره می کنیم .
رعایت عفت عمومی جامعه از مهمترین اصولی است که همه افراد جامعه موظفند در کنار متولیان حکومت به آن اهتمام ویژه داشته باشند . آیات زیادی در قرآن و روایات متعددی در کتب روایی ما وجود دارد که ما را به رعایت و عدم تعدی از این مرز فرا می خواند .
قرآن در یک حکم صریح و روشن در مورد پوشش زن و مرد می فرماید : ” قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله … ( به مومنان بگو چشمهای خود را از نگاه به نامحرمان فرو گیرند و فروج خود را حفظ کنند که این برای آنها پاکیزه تر است ، خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است .) و نیز ( به زنان با ایمان بگو چشم های خود را از نگاه هوس آلود باز دارند و دامن خود را حفظ کنند .) . . . و ( اطراف روسری های خود را بر سینه خود افکنند {تا گردن و سینه با آن پوشانده شود} و زینت خود را {جز برای محارم خویش} آشکار نسازند . . .) [۹]
از دیدگاه اسلام هر عملی که بخواهد به نوعی عفت عمومی جامعه را خدشه دار سازد و دامنه فحشا را در جامعه گسترش دهد و آرامش روحی و روانی جوانان ما را اعم از زن یا مرد بر هم زند ، عمل شیطانی و منکر تلقی شده است و با عاملان آن باید بر طبق قانون و موازین شرع برخورد جدی به عمل آید . ( یا ایها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یبتغ خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشا ء و المنکر ) [۱۰] ای کسانی که ایمان آورده اید از گامهای شیطان پیروی نکنید و کسی که از گامهای شیطان پیروی کند گمراه خواهد شد چرا که او امر به فحشاء و منکر میکند .
این یک نور روشن و برجسته ای است که در حوزه سلوک و رفتار انسانها قرآن ، ترسیم می کند . با توجه به مطالب فوق به عنوان یک نتیجه می گوییم :
مفهوم آزادی یک مفهوم دقیقاً نسبی است و تراشیدن احکام مطلق برای مفاهیم نسبی کاری غلط و بی اساس است . اینگونه مفاهیم به لحاظ متعلقشان توصیف می پذیرند ، رهایی از قید عقل و فضائل انسانی به همان میزان زننده و نفرت آور است که آزادی از بند جهالت و خصلت های شیطانی ، شیرین و لذت بخش می نماید .
از دیدگاه اسلام ، آزادی حقیقی از متن بندگی خدای بزرگ می جوشد و آنکه خود را از قید عبودیت و بندگی رهانیده است هرگز طعم حقیقی آزادی نچشیده است . پس تلقی از آزادی به معنای بی حد و مرز بودن ، لا ابالی گری و بی بند و باری با هیچ یک از معیار های عقلی ، شرعی و حتی اصول دموکراسی سازش ندارد و در جامعه ما که به لحاظ نوع حکومت و ساختار اسلامی اش از دیگر جوامع امتیاز می یابد این حدود از جانب شرع مقدس تعیین می شود .
حوزه علمیه قم – محمّد تقی کرامتی
روزنامه جمهوری اسلامی پنجشنبه /۱۸ آذر ۱۳۷۸ / شماره ۵۹۴۰ / ص ۱۵
[۱]– مائده / ۹۹
[۲]– ق / ۴۵
[۳]شوری / ۶
[۴]– اسراء / ۳۶
[۵]– میزان الحکمه / ج۳ / باب الکذب
[۶]– انعام / ۱۰۸
[۷]– توبه / ۱۲
[۸]– فروع کافی /ج۶ /ص ۴۳۴ /روایت ۲۴
[۹]– نور / ۳۰ و ۳۱
[۱۰]– نور / ۲۱